زخم‌های کهنه سر باز کردند و من از خودم بدم می‌آید که آنقدر خودم را بی‌قدر و ارزش کرده‌ام. روحم ذره ذره رنده شد و کسی جز خودم مقصر نیست در مقابل آن همه زخمی که جانم برداشت.
ساده‌اش این است که آدم خودش را گول می‌زند. آدم به خیال خودش به کسی دل می‌بازد که جانش را می‌فهمد. مساله این است که در بسیاری از مواقع، طرف مقابل نه تنها جان آدم را نمی‌فهمد بلکه حتی ارزشی برای آن قائل نیست. وقتی فاصله می‌گیری و از دور نگاه می‌کنی، خیلی راحت می‌توانی ببینی تمام بی‌حرمتی‌هایی که به روح و فکرت شده است. اما وقتی در میانه میدان هستی، مدام خودت را فریب می‌دهی و چقدر این فریب‌کاری نفرت‌انگیز است.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها